حیات از اوصافی است که انسان بدان وصف میشود و زمانی میتوان به حقیقت حیات در زندگی انسانی راه یافت که قبل از ان به تعریف و شناخت صحیحی از انسان برسیم.
بسیاری از اندیشوران ، انسان را در مقابل تعریف به “حیوان ناطق” شناخته اند؛ اما تعریف انسان در فرهنگ قرآنی بیانی متفاوت دارد :
دیگران انسان را یا زنده ای شناخته اند که سخن میگوید یا موجود جانداری که کلیات را ادراک میکند؛ولی قرآن انسان را “حیّ متاله” میشناسد و میشناساند نه حیوان ناطق.
حیات انسان از دیدگاه قرآن
در نگاه وحی ، انسان آن موجود زنده ای است که متالهانه به سرمیبرد و حیات و زندگی او در تالهش خلاصه میشود تالّه یعنی انسان در عقاید ، اخلاق ، فقه ، حقوق، و سایر شئون
خود را موحّدانه بیندشد و موحدانه عمل کند ، پس شخص غیر متاله زنده نیست و از حقیقت حیات انسانی بهره ندارد.
برپایه (لینذرمن کان حیا و یحق القول علی الکفرین) قرآن تنها در انسانهای زنده اثر میکند ، وگرنه کافران-که مرده اند-مشمول قهر خداوندند.
کافران از انجا که فاقد تاله اند ، از قرآن بهره ندارند ، در نتیجه حیات انسانی نیز ندارند.
هو الحی